حوصلم سرمیره
هعی
من عاشق خوشبویی ام
داشتم جارو میکشیدم یهو بیحال شدم اصلا جون نداشتم نمیدونم چم شده ☹️
اومدم ی خونه دیگمون شوهرم برگشته اونیکی خونمون که بره سرکار از فردا.منو پسرم اینجاییم والا مامان بابام ی لحطه ولمون نمیکنن بچمم که انگار نه انگار دیگه ازم حرفشنوی نداره.بخدا دوماه بود نیومده بودم گفتم الان بیام یکم روحیم عوص شه بابام فکر میکنه ۲۴ساعته باید پیش هم باشیم اعصابم نمیکشه اصلا خسته شدم میگم کاش نیومده بودم
عاشق لاکم لاک ندارم عاشق عطر و ادکلنم اصلا ندارم عاشق شهربازیم تاحالا نرفتم عاشق اینم با خانواده ام برم سینما هیچوقت نرفتم عاشق سفرم اصلا نرفتم عاشق شمال و دریام نرفتم عاشق برج میلادم نرفتم عاشق کفش پاشنه بلندم هیچوقت نداشته ام عاشق لباس مجلسی ام ندارمش عاشق اینم وضعیت درسیم خوب بشه هیچی نمیشه عاشق اینم بابام فقط سالی یه بار بغلم کنه و گونه امو ببوسه هرگز این کارو نمیکنه عاشق اینم خونمون تهران بود ته روستا زندگی میکنم عاشق اینم ماشین داشته باشم ندارم و...
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
14 ثانیه پیش
16 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
