چندها سال اینجا سختی کشیدم و از خیلی چیزا گذشتم که بتونم خونه بخرم ومستقل بشم. حالا که پولم جور شده، مادرشوهرم راضی شده به ناممون بزنه. شوهرم میگه همینجا رو تعمیر میکنم بشینیم. بهتر از خونه مستاجریه. پولمونو هم زده به کاسبی... خداااا دارم دیوونه میشم. فک کنم دیگه عمرمو نباید بیشتر از این اینجا هدر بدم. راه حل بدید لطفا😭😭😭😭
وای استارتر نسبت به شوهرت خشمگین شدم یعنی توان دارم مردای اینجوری چسبیده به پ.س.تان مادر رو بزنم له ...
من دردم از اینه که میتونه حتی بخره... اما من راضی شدم به مستاجری... بازم بهانه میاره... کلا از مستاجری میترسه... درد من یکحا نشستن نه تنها با مامانشه. جاری و خواهر شوهرم هم چسبیدن بهم. یک مهمونی حسابی نمتونم بگیرم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
خیلی سخته واقعا ولی باید وایسی و بگی اصلا کوتاه نمیای مدام بگو... یه دقیقه ام کوتاه بیای شوهرت میفهم ...
گفتم بهش فقط تا عید گاهی میشه باشه گاهی میگه همینجا رو میسازم... قلبم میخواد کنده شه. میترسم به زور ببرمش اوضاعم بدتر شه و مداد بگه تقصیر تو بود و فلان
بنظرم به حرف شوهرت گوش کن تو همون آپارتمان زندگی کن ولی زیاد رفت و آمد نکن با مادرشوهر هفته ای ...
الانم زیاد رفت و آمد نمیکنم. شاید هفته ای یکبار ببینمشون. هم خواهرشو هم جاریم. ولی خب کلا یکجا نشستن یک سری بدی ها داره که تا نشینی درک نمیکنی. از طرفی اونقدر اینجا خاطره بد دارم بدم میاد از همه چیش
من اینطور فکر میکنم اما اونا نه. خیلی بی ملاحظه و شلخته ان. کلی اسباب اضافه گذاشتن سرویس پله و حیاط. روم نمیشه کسیو دعوت کنم... چیزی هم بگم بهشون برمیخوره