سلام خواهشا فقط راهنماییم کنید آنقدر اعصابم بهم ریخته حوصله هیچ حرف دیگه ای ندارم من زندگیم با شوهرم مشکلاتی بوده اما ن اینجوری الان دوماهه حس میکنم داره خیانت میکنه یعتی حرف هم که میزنه من پرمیشم از حسی که منفیه و..... بعد یه همکلاسی دوران دانشگاه داره ک بهش پیام میده دختره لحنش خیلی خودمونیه خیلی راحت و حتی شوهرم اگ ج نده هی زنگ میزنه یا استیکر میفرسه ب شوهرم میگم نباید همچین چیزی باشه میگه حرف حرف ۱۰ سال رفاقته چون چیزی ازش ندیدم نگهش داشتم و سعی میکنم درست شه اما من حس بدی دارم خیلی و حتی تو اینستا هم مزاحم خیلی داره بهش پیام میدن و.... دیگه خودم جوابشون میدم و بلاک اصلا نمیدونم چمه دارم دیونه میشم نمیدونم باید چکنم زندگیم خیلی بهم ریخته ب بهونه سر زدن هم اومدم خونه بابام اینا همش کارم شده خواب فکر خواب فکر سردرد عصبی بودن
منم
رفاقت.هه.بهش بگو جمع کن بابا
خیلیییی بده حس خیلی مزخرفیه و تقصیر همسرتون هست چون اون باید دور خودشو خالی کنه ن شما
مهم نیست چه کاری انجام میده مهم اینه اون کار باعث ناراحتی شما میشه..
فکر چرا؟
بگو اگه منو میخای احتیاج به دوست یا رفیق دوران دانشگا نداری
اگرم نمیخای جدا شیم هرگهی دلت میخاد بخور
بعدشم تو واسه چی پا شدی رفتی خوته بابات؟
اول مشکلتو حل کن ن اینکه فرار کن
به همسرت بگومگه قرار بوده چیزی ازش ببینی من حس خوبی بهش ندارم و دوس ندارم در تماس باشی با یه خانوم غریبه
خیلی بهم ریختم خواهر اصلا نمیتونستم تو خونه اعصابم ضعیف شده دستام میلرزه همش فقط کز میکنم تو تاریکی و.... و اینکه شوهر من سیاستش اینجوری شده میگه باید لحنت درست باشه هرچیم باشه باید ب زبون خوب بهم بگی منم از وقتی حس خیانت وجودم گرفته همش عصبیم و گریه اصلا نمیتونم بپذیرم لحن خوب تو این مسایل نمیدونم چکنم
خيلي سخته كه بگم ولي اگه شما هم باهاش دعوا كنيد بازم از سر شوهر شما نميره بايد تو خونه باشين ولي اصلا توجه نكنيد به اينكه داره زنگ ميزنه يا نه سعي كنيد خودتون رو بي محل و مشغول باشين خود شوهرتون بايد بفهمه نه اينكه روش تو روي شما باز بشه بگه رفاقته بايد از شما بترسه كه شما تركش كنيد نه اينكه بدون حرفي برين خونه پدرتون راه رو باز كنيد
به نظرم به شوهرت بگو وقتی متاهل بشیم دیگه نیاز به دوست نداریم. چرا؟ چون طرف مقابل وشریک زندگیمون ، دوست همسفر وهمدم توی همه مسایل زندگیمونه . با لحن خوب ومهربون وباناز بگو
وقتی میبینم پ میده یا زنگ میزنه نفسم قطع میشه پری شب یه پیام داده بود که دلم میخواد بگم جمعه شب بیای اما میدونم نمیتونی بمونی شوهرم ماس مالی کرد گفت برا عروسی فلان دوستمون میگه اما قشنگ معلوم بود دروغه وقتی پیامو خوندم آنچنان حالم بد شد خون دماغ شدم و صبحشم هرچی بحث کردیم و...هیچ ب هیچ
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
40 ثانیه پیش
42 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
