۲۲هفته هستم و شوهرم هیچ درکی از وضعیت من نداره جز اینکه فقط قرصایی که دکتر داده رو میده دستم وای واقعا از لحاظ عاطفی کم آوردم دیشب تولد جاریم بود شوهرش براش تولد گرفته بود کلی سورپرایز کرده بود اونوقت این شوهر من حتی وقتی اومد خونه من که آماده شده بودم رو یه نگاه نکرد بگه خوشگل شدی یا از این مزخرفاتی که دلم خوش بشه بعدشم که خودم گفتم بازم گفت حوصله ندارم رفتیم مهمونی سریع به جاریم تبریک گفت...
میدونم شاید براتون مسخره باشه ولی این مرد هیچ احساساتی برای من نشون نداده تولدم که میشد یا یه کیک میخرید یا هیچی حتی نمیکرد کادو و کیک باهم بخره...
من خیلی آدم احساساتی هستم همیشه برای تولدش کادو خریدم کیک خریدم سورپرایزش کردم سالگرد ازدواجمون با این وضعیت رفتم بیرون کیک گرفتم ولی اون دست از پا درازتر اومد خونه هرسالم همینه سال اول که اصلا یادش نبود اونم سال اول که نامزدم بودیم...
احساس میکنم درگیر یه عشق یه طرفه شدم و دارم عمرم رو هدر میدم طفلی بچم که قربانی این عشق شد...
حالم خیلی بده الآنم از دیشب باهم حرف نزدیم نه نیاز عاطفیم توی این زندگی رفع شده نه جنسی...
فقط گاهی خوبیم که اونم من چیزی نمیگم تا مشکلی پیش نیاد