دو سه روز پیش وقت دکتر داشتم باردارم با خواهرشوهرم رفته بودم نزدیکای ۳ از مطب اومدم بیرون ب همسرم اطلاع دادم.خواهرشوهرم گفت بریم مغازه هارو ببینیم بعدشم یه کفش میخواست بگیره کلی گشت منم پاهام و کمرم دردمیکرد گفتم دیره بریم خونه کمرم دردمیکنه محل نذاش ساعت ۵ اومدیم سوار تاکسی بشیم شوهرم زنگ زد کلی داد و بیداد کرد که چ خبرته ساعت ۵ نیومدی حتی نذاشت حرف بزنم.منم ناراحت شدم.بقیشو پایین مینویسم