چن روز پیش تو باغشون دعوامون شد ک تو تاپیک قبلیا هس
امروز بهش میگم ما یا باید جدا شیم یا بریم مشاوره.
گف مشاوره ی چی ما قول دادیم باهم خوب باشیم
گفتم قول به درد نمیخوره هرسری قول میدیم باز همون میشه
اینجاش مهمه👇🏻
گف من اونروز اصلا از دست تو عصبی شده بودم قبل ماجرای ریموت.
سر اینکه تو همش گوشی دستت بود عکس و فیلم میگرفتی.
خب من رفته بودم تفریح واقعا نمیفهمم چرا نباید عکس و فیلم بگیرم.
رفتیم باغشون. بعد من قهوه درست کردم خوردیم.
بعد گف من میرم هیزم جمع کنم. گفتم ماهم باهات میایم حوصلمون سرمیره
.
دیگه توی مسیر و موقع جمع کردن هیزم و اینا، من داشتم از بچه ها و منظره و اینا فیلم میگرفتم. خیلی هوا خوب بود.
واقعا این چیش بده من متوجه نمیشم
مشاورم که میدونستم نمیاد ده بار تاحالا پیش اومده گفتم بیا نیومده