بچه ها من حدودا یک ساعت پیش توی پارک روی صندلی تنها نشسته بودم و داشتم به آسمون نگاه میکردم و باخدا درد دل میکردم.خداروشکر این ماسک باعث شده کسی فکر نکنه دیوونه شدم و دارم با خودم حرف میزنم چون کسی نمیبینه دارم حرف میزنم.داشتم دعا میکردم و از آرزوهام و هدفام به خدا میگفتم که ازفردا که روز تولدمه صفحه جدیدی توی زندگیم باز کنه و در زمینه درسی و کاری کمک کنه موفق بشم وطعم خوشبختی و شادی رو بفهمم.یهو که دعام تموم شد دیدم یه پسر خیلی خوشتیپ و قد بلند که پیرهن سفید و شلوار مشکی پوشیده بود اومد سمتم.گفت ببخشید میتونم کنارتون بشینم؟گفتم نخیر آقا
گفت لطفا اجازه بدید چند دقیقه وقتتون روبگیرم
گفتم نخیر ممکن نیست.
بعدش من پاشدم و ازش دورشدم.
کاملا مشخص بود قصدش دوستیه😂
بعدش به خدا گفتم خدایا مثل اینکه دعاهامو اشتباهی متوجه شدی😂😂😂من دوس پسر نخواستم کههه🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️
اینم شانس ماست😂