البته عقدیم، حتی اگر کل روز بیکار باشه یه بار یه اس نمیده، شبا هنر کنه بعد قرنی زنگی پیامی چیزی که اونم کلا تو فضاس و انگار همش میخواد در بره، زورش میاد انگار باهام حرف بزنه، راجب یه مسئله ای ایده ای داشتم از صبح هرچقدر زنگ زدم و اس دادم ج نداد ظهر اس داد به پدرم تو کارش(پدرش مدتیه داره مغازه میسازه واسه خودش) کمک میکردم گفتم زنگ بزن بهم دستم بنده نمیتونم بنویسم زنگ زد همش میخواست قطع کنه حتی تیکه انداختم به شوخی که نترس نیمخورمت و.. انگار نه انگار گفت خب کاری نداری؟ هیچ خبری نشد تاااازه الان نصف شبه اس داده خستم و کار داشتم و.. بعدا باهم حرف میزنیم کنم کلا یه اوکی و خداحافظی نوشتم بچه هم بود میفهمید سنگینم باهاش، رفت پی زندگیش، چرا اینطوریه، انگار با من حرف بزنه زورش میاد، شاید اصلا دوستم نداره، زیادی همیشه بودم براش، از این به بعد سنگین میشم