بچه ها منو ببخشید از اینکه بارها درمورد مادرشوهرم تاپیک زدم .. اما این دفعه نمیتونم تصمیم درستی بگیرم
بچه ها اول از همه مختصرا بگم که بخاطر رفتارهای بشدت وقیییییحانه ی مادرشوهرم دیگه مجبور شدم بطور کامل باهاش قهر کنم .. طوری هم بود که هرکس تو اشنا یا فامیل مشکلاتو میفهمید کاملا حق رو به من میداد تااینکه بعداز یک سال خودش زنگ زد منو دعوت کرد و منم به ظاهر اشتی کردم .. البته کلا عادتشه هربلایی دلش بخواد سر دیگران میاره بعد زنگ میزنه و یه دعوت میکنه توقع هم داره دیگران همه چیو فراموش کنن
اینارو گفتم که تو بی نهاااایت بد بودن مادرشوهرم هیچ شکی نکنید اگر هم شک دارین یکی دو تاپیک اولمو بخونین
و حالا ماجرا:
خواهرشوهرم یه دوقلو داره که یکیشون بخاطر مدرسه کلا با مادرشوهرم زندگی میکنه و این بچه توی گفتارش و به تبع یادگیری نوشتن بشدت مشکل داره و مادرشوهرم هم که به هر دری زده درست نشده زنگ زده به من که هفته ای دوبار میارمش خونت با این بچه کارکن که درست بشه . منم تو رودرواسی و اینکه حوصله رفتارای احمقانشو نداشتم و بااینکه خیلی خیلی بخاطر مطب و کلینیک سرم شلوغه قبول کردم
اما بشدت پشیمونم
احساس میکنم خوبی کردن به این خونواده گناه محضه
توروخدا بگین جای من بودین چکار میکردین؟
یا مثلا تو این موقعیت میشه کاری کرد که یذره کاراشون تلافی بشه و دلم خنک شه؟؟