عزیزم منم مثل شما چچچچند سال درگیر این بیماری بودم
خیلی وحشتناک بود به حدی بودم که شبا باید آمپول آرامبخش میزدم تا میتونستم بخوابم
اولش خانوادم خیلی درکم میکردن هوامو داشتن لوسم میکردن همش پیش روانشناس و مشاوره بودم
ولی بعد یه مدت واقعا خسته شدن داشتم از چشمشون میافتادم
نشستم فکر کردم تا کی؟ تا کی فکر بد؟ چرا همین الان که برا خانوادم عزیز هستم تمومش نکنم و نذارم از چشمشون بیوفتم؟ اصلا این فکرا کدومش اتفاق افتاده تا حالا؟ کم کم خودمو جمع و جور کردم . دکتر و دارو هیچ کمکی بهم نکرد
تو هم خودت باید خودتو نجات بدی
روزا خودتو خسته کن . ورزش حتما برو. کتاب انگیزشی بخون درسته اولش حوصله نمیکنی ولی خودتو مجبور کن که بخونی. فیلم طنز ببین.تا خوابت نگرفته نرو تو تختت. دمنوش آرامش بخش بخور
امیدوارم خیلی زود خوب بشی