دکتر بچم به شوهر گفته بود که بچتون دیگه برنمیگرده من نمیدونستم ،وقتی شوهرم از بیمارستان اومد خونه تموم سیسمونی بچه رو جمع کرد و گذاشت توی اتاق و درو بست
ولی من وقتی شوهرم خونه نیست میرم وسایلشو نگاه میکنم و میبوسم
من ۱۲ روز زجر کشیدم هر روز میرفتیم بیمارستان با بخیه سزارین دنبال گان میدویدم اینور و اونور تا بتونم پسرمو ببینم هر دفه که میرفتم بالا سرش گریه و زاری میکردم دلم خیلی شکست دلمو خیلی با حرفاشون شکستند بهم گفتند توبه کن تا بچت خوب بشه مگه من چیکار کرده بودم که توبه کنم 😭 هیچوقت یادم نمیره اون روزا رو