بعد همون اول به من گف که یه ازدواج ناموفق داشته و حاصلش یه دختره ولی چندین ساله میگذره و حتی یه بار هم ندیده دیگه و
کامل به من گفت که چی شده و چی گذشته، من میخاستم تمومش کنم همون موقع که گف بذار باهم آشنا بشیم و من خودمو معرفی کنم
این درست نیس که بخاطر یه اشتباه گذشته من این شانس رو از دست بدم صبر کن با اخلاقیاتم آشنا بشی اگه نخواستی تمومش میکنیم
و منم چون قصدم جدی نبود و گفتم نهایتا میگم نه قبول کردم
ولی جدی شد