تایپیک قبلی من درمورد شوهرم ورفتارش باهمکارش بود که جاریم شده ...درکل ۷ماهه هر ۳روز بحث داریم وهر وقت میبینم اونو از محل کار سوار میکنه تا رشت میاره داغونم ..خیلی ابجی جان ابجی جان میکنه خودش زنگ میزنه میره دنبالش چند بارصداهای شوهرمو گوش کردم واون دختره باناز وخنده از خداخواسته میاد باهاش تادر منز ل میرسونتش بااینکه سرویس داره ...دادمیزنم باشوهرم که هرچی حدی داره اماکو گوش شنوامیگه عیبه زشته زندگیتو بکن بهش میگم توشوهر منی نه اون برای من کاری نکردی جز تو سرزدنها..چقدر منو وسط خیابون رها کردی الان این دختره ده سال کوچکتر از توشیرین شده چون پدر ومادر نداره خجالت نمیکشی میشینید باهم دردل میکنید..از تصمیمای زندگیمون برای اون میگی پیاماشو پاک میکنی من همیشه حد خودمو بابرادرات نگه داشتم خوبه قایمکی بااونادردل کنم میپسندی توچرادست از سراین دخنره برنمیداری طبق معمول ۴روزه قهریم دارم دیونه میشم هروقت میگم دست بکش من راضی نیستم میگه داداشم با زنداداشمو میارم تا سوتفاهما برطرف بشه ...منم از ابروم میترسم چون دختر مرویی نبودم جز خوبی ازم چیزی ندیدن ولی تواین موقعیت نمیتونم کنار بیام شوهرم به اون محبت زیاد میکنه...این دختر پدرشم محل ندادنمیدونم چطور شوهرمو خام کرد دارم میسوزم ..شوهرم زیادی زبون میریزه باهاش خوبه میترسم میترسم