اون لحظه اینکارو کرد سرش داد زدم مادرش مثل سگ پرید خونمون دخالت کنه خونه داییش دعوت بودیم شوهرم چرت و پرت به مادرش در مورد من گفت بعد مادرش با اصرار ما رو برد خونه دایی شوهرم من گفتم بیام حالم خوب نیست و فقط منتظر میمونم تموم شه مادرش گفت باشه بیا ما هم رفتیم شوهرم جلوی مادرش گفت این حروم زاده هست این بده خواهرم خوبه منو حسابی کوچیک کرد رفتیم خونه داییش منم به هیشکی محل ندادم دیدم شوهرم جلوی چشمم مشروب هم میخوره و مادرش که عین خیالش نیست منم با بچم بودم فقط حالا مادره قیافه گرفته برام که چرا اونجا نرقصی ی اونا اولین بار بود میدیدنت