سه ساله که فارغ التحصیل شدم
یکساله یکی از همکلاسی های دانشگاهم بهم ابرازعلاقه کرد و با هم تو مرحله اشنایی هستیم اوایل خانواده هامونو درجریان نذاشتیم گفتم ببینم اصلا ازش خوشم میاد یا نه . چون اصلا هیچ علاقه ای بهش نداشتم یه سری روحیاتش با من متفاوت بود
بعد یه مدت بهش علاقه مندشدم ۸ماه که گذشت یهو اومد گفت نمیتونم ازدواج کنم و رفت... الان انقد غرورم له شده بود ک سه روز لب  ب غذا نزدم یک هفته تمام قرص میخوردم میخوابیدم باورم نمیشد کسی ک انقد دوسم داشت یدفعه اینارو بگه البته بگم مطمئن بود پای کس دیگه ای وسط نیست