دیشب آروم زیر لبش در حد وِز وز گفت: چرا صدامو نمیشنوه؟ گفتم: چی؟ دو قدم رفت جلو تر لبهی پل وایستاد داد زد: خداا؟ صدام میاد؟ اونجایی یا رفتی؟ من از این بالاتر نمیتونم بیام، دِ آخه قربونت تو یکم پایینو نگا. گفتم: چیکار میکنی؟ سیگارشو انداخت جلوپاش گف: از من که گذشت ولی تو اگه تونستی یه جا بلندتر پیدا کن.