یادش بخیر تو آپارتمانمون یه مرد نفهم بود ساعت چهار پنج صب تو تراس با صدای بلند اذان داد میزد مارو بدخواب میکرد اعتراصوضم کردنی میگفت شما کافرید دلیل نمیشه من دینمو کنار بزارم
ظهرا میومد باز به سه تا بچش اذان یاد میداد این دفعه سه تایی داد میزدن 🙄
در کل بیشعورایی بودنا
یکی نبود بگه خب نمازتو بخون چرا بلند گو برمیداری ما رو کر کنی 🙄