بنظرتون مشکل کجاست ؟
نمیخوادم یعنی ؟ بهونه است ؟ یا صبر کنم یکم اوضاع بهتر بشه ؟
-دوسش دارم خیلی (اخلاق خوب و *بدشم* میدونم و پذیرفتم)
-خیلی درگیری کاری و مالی داره :((((((
_گاهی اوقات میخواد جدی راجب ازدواج صحبت کنه ولی گاهی خودشو میکشه عقب (حس میکنم از مسئولیت و مشکلات مالی میترسه) اعتقادش اینه آدم ازدواج میکنه یه پله بره بالاتر :(
- منطقی ک فکر میکنم دخل و خرجمون سخت میرسه اگه ازدواج کنیم ولی بلاخره گاهی سختی کشیدن ارزششو داره .
_سنمون ۲۲ ، ۲۸ !
_ سرکار نمیرم من ولی حاضرم برم حتی همین الان، منتظر فارغ التحصیلی دانشگامم و بابام معتقده تا داری درس میخونی بخون بعد کار کن یکم ولخرجمو قدر پول نمیدونم ، و اون میدونه ک اینجوریم از اینم میترسه🤦🏻♀️
-خانواده هامون خوبن بنظرم بهم میخورند . و خانواده من حامین خیلی مخصوصا مادرم .
ااااامااااااا
من میگم میتونیم با وام ازدواج یه خونه کوچک رهن کنیم .
بعد خودمم میرم سرکار قسط وامو من میدم . (خودش خیلی قسط داره فعلا)
جهیزیه هم خودم واقعا از شلوغ کردنش خوشم نمیاد دلم یه سبک مینیمال میخواد که فکر کنم با ۱۰۰_۱۲۰اینا جمع بشه .
از عروسی هم واقعا خوشم نمیاد دلم میخواد یه پیرهن سفید بپوشم برم آرایشگاه آتلیه عکس بگیریم روز عقد . فامیل نزدیک (پدربزرگ ،مادربزرگ،عمو دایی عمه خاله هامونو )دعوت کنیم رستوران به عنوان جشنمون .
مهریه هم بنظرم ۱۴تا گل رز🌹 و شروط ضمن عقد (حق حصانت ،تحصیل،کار،طلاق و...) میخوام .
با این شرایط بنظرتون درسته ازدواج کنیم ؟ شما بودید اوکی بودید ؟ یا مثلا برای برادرتون ،پسرتون با همچین شرایطی اوکی بودید؟