اعصابم خورده ک چرا باید حرف مامانمو گوش کنم.یکسره هرچی میگه انتظار داره من گوش کنم اگ نکنم یکم قیافه میگیره .با وجودی ک ۲تا بچه دارم باید از مادرم نظر خواهی کنم .اینقدم وابسته ب مامانمم ک انگار بی ارداه شدم ک تصمیم کوچیکم نمیتونم بگیرم .خیر سرم ۳۲ سالمه .
امروز منو مجبور کرده و هزار بار زنگ زده ک بچه رو ببر دکتر .این موقعه شب حالا .محل ماهم این موقع دکتر عمومی هست اطفال نیست . و فعلا شوهرم بیکاره و درامدیم نداریم.رفتم دکتر ۴۷ تونم ویزیت دادم دکتر برای بچم ازمایش نوشته ک فردا برم بدم .خب من خر ی دفه فردا اگ میرفتم دکتر اطفال ک اصلام ویزیت نمیگرفت.الکی الکی ۴۷ دادم و اومدم بیرون .این شد کار من .حالا فردا باید برم .اعصابم خورده ک چرا من اراده ندارم چرا بچه ننه هستم .من با این مامانم چی کنم اخه .این ۱ مورد .هزاران مورد دیگم جای خودش.تقصیر اون نیست مشکل منه