اینا ک میگم مال سال ۹۸ عه..شیشمین سال دوستیمون
اون شب گذشت فرداش بازاومددنبالم
حرف میزد ک برگردم قبول نمیکردم بااینک شدیدا عاشقش بودم وهستم واقعا..
بین حرف زدنامون وقتی از اذیت کردنای قبلش میگفتم گریه م گرفت اون پشت فرمون همش قربون صدقم میرف
عصبی م بودم بهش گفتم چک میزنم توصورتت
دردش ب جونم..گردنشو خم کرد گف بزن
منم زدم توصورتش
بعد من ۲تادوست صمیمی دارم اوناهمیشه مخالف بهروز بودن.
اونقد بهروز بهم اصرار کرد دوستام میگفتن بهروز درست شده برگرد باهاش گنا داره..