میدونی منم طی ی اتفاقاتی ازدواج کردم چهارسال قبلش با یکی بودم نامزد بودیم خیر سرمون همه میدونستن پسره بد شد و ولش کردم زن همین آقا ک الان شوهرمه شدم
با وجود اینکه پسره بم خیانت کرد بدهنی کرد گل میکشید بازم حواسم سمت اون بود تااینکه ی شب تو خواب دیدم ک منو دارن ب یکی دیگ میدن میگفتم پس شوهر خودم چی چجوری اونو فراموش کنم زااار میزدم داشتن عکس میگرفتن ازمون من هی میپیچوندم میگفتم باید عکساتونو پاک کنین ار وقت عقد شدیم اونموقع و دنبال راه فرار بودم
شوهر منم یوختایی ی کارایی میکنه من دوس ندارم اما سعی میکنم با مهربونی و سیاست بهش بگم ی جور دیگ رفتار کنه هیچکس کامل نیس خاهر