بهم گفت از اتاق برو بيرون اومدم بيرون خوابيدم
ولي دلم اونجاست
شوهرم اقماري هست يك هفته هست يك هفته نيست تازه صبحي اومده سر خانواده لعنتيش بحث شده
دلم داره له له ميزنه بغلش كنم سرم بذارم رو شونه اش اما ميترسم برم بگه برو بيرون 😭چيكار كنم
گفتمش الهي بميرم راحت شم گفت ايشالااااا
بعد داد زد ميري بيرون از اتاق نميخوام قيافه ات ببينم
البته يك دو ساعت پيش بحثمون شد قلبم درد ميكرد بعدش رفتم اورژانس نيم ساعتيه اومدم خونه
تو سالن خوابيدم دلم پيششه
خيلي بهم بدي كرده اما دلم خونه خيلي دلتنگشم😣😣😣😣
چيكار كنم ؟