فنجان قهوه را تعارفش کردم.
وقتی نگاهش کردم دلم سوخت.😔
اما وقتی یادم آمد که چطور با فریب و نیرنگ قول خرید خانه و ماشین مرا وادار به ازدواج کرد حالم به هم خورد.
هنوز قهوه اش را نخورده بود که گفت: آماده شو که می خواهیم جایی برویم.
همین طور که از قهوه می نوشید از جیبش سوئیچی به من داد: امروز قولنامه اش کردم. 🚗
بریم محضر تا سند خانه را هم به نامت کنم.🏠
ناگهان روی زمین ولو شد.
متوجه شدم كه سیانور اثر کرده بود!!!
