الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
ایشالله که باردار بشی نمیدونم دلیل لکه بینی تنبلی تخمدانه چیه خیلی کلافه ام شوهرم دیگه ولم کرد رفت ...
😳عجب
خب عزیزم دکتر رفتی؟؟؟نگفتن دلیلش چیه؟
اصلا شاید مشکل از همسرتون هست
ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
😳عجب خب عزیزم دکتر رفتی؟؟؟نگفتن دلیلش چیه؟ اصلا شاید مشکل از همسرتون هست
نه آجی مشکل منه آزمایش اون سالمه دکتر گفت بیا ای یو ای گفت نمیام البته یه دختر دارم بعد دخترم نازایی گرفتم میگه پسر میخوام میگه زنی که پسر میاره رو نمیخوام مگه تقصیر منم اولی رو راحت باردار شدم دومی نمیشه چهار ساله منتظر م
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو کردی با ما تو بمان و دگران وای به حال دگران
نه آجی مشکل منه آزمایش اون سالمه دکتر گفت بیا ای یو ای گفت نمیام البته یه دختر دارم بعد دخترم ...
ببخشید اینجوری میگم
ولی همون بهتر که دیگه از این ادم با همچین عقاید و تفکرات سطح پایینی دیگه بچه دار نشدید
ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…