خاطره بگم یکم بخندیم و البته کمی خشنه خاطرم😑😂
من دوساله ازدواجکردم تو این دوسال جونم برات بگه تا دلت بخاد کتک خوردم و فوش ناسزا شنیدم از شوهرم😓(سگ جونم)
دیگ جوری شده بود ک دعوا و کتک خوردن واسم عادی شده بود خودم میگفتم بزن بزار دلت خنک بشه ازین زدنای سوسولی نبودا خیلی وحشی ترازین حرفا ی روز یادمه تاسوئا و عاشورای حسینی بود ک با شوهرم بحث کردیم بلن شدیم رفتیم تو راه ماشینو زد کنار اینقدر ک زد منو من فکر میکردم الانه ک بمیرم🙄ولی نمردم😒منم بگما وحشی شدم تو این دوسال انگشتمو ک از قبل موقع دعوا دراورده بودو فشار داد اینقدری ک میخاست قلبم بترکه از دردش ولی خودمونیم از رو صندلی ماشین جفت پا رفتم تو صورتش واویلا😑باورم نمیشد با پا زدم ب صورتش 😂😝😝😝و یک سیلی ابدار زدم دست منم سنگینننن😁اصلن سنگه براخودش بعدش خندم گرفته بود همه صورتش جای پام بود😏😒حقش بود تمساح اورانگوتان ولی یاد بگیرید شمام تو دعوا بزنیدا تامام شد خاطرم