شوهرم با مادرش مشورت میکنه فقط

تازه جالبه اگر داماد خودشون بره به مامانش بگه میگن کار بدی کرده و دلیلشون اینه که خانواده اش دخات میکنن تو زندگی دخترشون .

اما من که شوهرم نمیخوام چیزی به مامانش بگه میگن چرا ما خیر و صلاحتونا میخواییم ،مگه تا حالا شده چیزی به ضرر تو بگیم؟ 

تازه مادرشوهرم ؛مادر شوهرش همه ی خبرشو داشت بخاطر همین انتظار داره برای منم مهم نباشه و میگه چرا اینجوری ام.

خیلی هم خود را قبول دارن یبار میگفتن ما چقدر خوبیم که کاری به شما نداریم مادرشوهرای بقیه چجورین اخ اخ .

خیلی با سیاست نشون میده برای عروس خوبه و اینجوری پسرا طرف خودش کشیده ،من میفهمم کاملا ولی خودم ساده ام و چابلوسی و سیاست داری را دوست ندارم . صادقه میرم به شوهرم میگم همه چیزا نگو  ،که این باعث دعوا میشه 

من بودم هرکاری میخواست بکنه با تیکه میگفتم به مامانت خبرذادی؟اب میخوای بخوری؟مامانت میدونه؟و دائم از مردای بچه ننه میگفتم که چقدر رقت انگیزن بلکه خجالت بکشه و کمتر از اینکارا کنه