امروز پسر خالش یه تعارف زده که فردا ما با دوستامون دعوتیم باغشون تو هم با خانواده بیا اینم بدو بدو اومده به من با ذوق وشوق گفته فردا بریم باغ منم گفتم میشناسی اونا رو که دعوت کردن رو گفت اره میشناسم از رفیقام هستن منم با اینکه اصلا نمیخواستم برم فقط به خاطر ذوق همسرم قبول کردم ماتو شهر غریب هستیم کسی رو نداریم اینجا بعدشماره اون کسی رو که پسر خالشو دعوت کرده گرفته زنگ زده ما هم راضی هستین باغ شما بیاییم اونم گفت ده دقیقه بعد خبر میدم بعد پسر خالش زنگ زده میگه دوسم گفت اونا نیان باهاشون رو در واسی داریم خار وذلیل شدیم آیا به نظر شما همسر من عقل توو کله اش داره ؟؟هر کی یه تعارف میزنه قبول میکنه اخه ادم با کسی که نمیشناسه بره گردش خوش میگذره ؟؟؟؟خسته شدم از بس مساءل اجتماعی رو بهش توضیح دادم
اخه همسر من وقتی صاحب باغ دعوتش نکرده یه کلمه نمیتونه بگه به پسر خالش که من طرف رو نمیشناسم برا چی پاشم برم باغش فقط از در مغازش میگذره به هم سلام میدن