من دیگه خسته شدم انقد هر هفته مهمون دارم
غذاهای خوشمزه نپز،دیگه نمی یان
در و وا نکن 😐بگو خونه نیستیم خودتو بزن ب بیحالی 😐
ما یه ویلای کوچولو اطراف تهران داریم ، هر دو هفته یکبار خانواده شوهرم و یا دوستای شوهرم جمع میشن اونجا ، همه ی خرده کاریا با منه ، مثل جاروبرقی ، نظافت ، میان وعده تهیه و جمع کردنش، چایی بردن و آوردن 😭😭😭😭
مثل عروس ما دوبار خودتو بزن به غش دیگه نمیان
الهی زودتر حالتون خوب بشه... غصه نخور که برات خوب نیست... چه بی درک و منطق اند....
ایندفعه خواستن برنامه بریزن خنده خنده با شوخی بگو حالا که دیگه شده برنانه همیشگی باید کارارو تقسیم کنیم که به منم خوش بگذره...بعدم که اونجا جمع شدن خودت که مشغول کاری بودی بگو فلانی یه سینی چایی میریزی ببری،یا وسایل سالادو ببر بذار جلو یکیشون بگو زحمت سالادو بکش تا من برنج و ابکش کنم،آخرشم نمونید همه برن بعد شما برگردید،مثلا جارو رو بیار بذار وسط پذیرایی بگو شوهرم گفته امشب مام زودبرگردیم فلانی جان زحمت جارو رو میکشی من اشپزخونه رو جمع کنم...
اینطوری ازشون کار بکش تا بهت فشار نیاد
انشالله زودتر خوب میشین ،با آدم پرو باید پرو باشی وقتی اومدن خودت رو یکم بزن به بی حالی کارا رو تقسیم کن مثلا بگو فلانی میشه یه سینی چایی بریزی ، اینجوری که شما میگی اونا برای تفریح میان ویلا شما پس کاراشون رو هم بکنن
الان این چند روز تعطیلی من گفتم به شوهرم که میخوام چند روزی استراحت کنم , بازم اینا تا ز زدن گفتن ما بیایم ، گفت بیاید ، دیگه واقعا دارم به جدایی فک میکنم از دست این کاراش، خسته شدم ، درک نداره ،
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
