سلام به همگی امیدوارم حالتون خوب باشه من الان دو ساله که با یک نفر تو رابطه ام و خیلی دوسش دارم اون هم منو خیلی دوست داره دیگه بلاخره دوسال وابستگی میاره شدید و بعد من کلاس یازدهمم و مهدی ۲۱ سالشه من توی این دوسال دو بار خانوادم فهمیدن که من با یک نفر در ارتباطم دفعه اول که فهمیدن من رفتم مهدی و بهشون معرفی کردم دفعه اول ۱۶ سالم بود و بابام که کلا باهام قهر بود فقط مامانم یکم نرم بود باهام دیگه خب گذشت و من به دروغ گفتم که دیگه هیچ ارتباطی با مهدی ندارم و کات کردم باهاش ولی من نمی تونستم واقعا اینکارو بکنم و خانوادم باور کردن که من کات کردم الان دقیقا یک سال گذشت و دقیقا روز یکشنبه دوباره خانوادم فهمیدن آخه من رفتم توی کلاس زبان مهدی اینا اسم نوشتم و افتادم تو کلاس خود مهدی و من یکشنبه زود تر از شروع کلاس رفتم و وقتی که بابام منو پیاده کرد من داخل شدم و بعد مهدی توی کوچه کلاس زبان بود و خواستم برم تو ماشینش پیشش ولی بابام هنوز بود و منو دید وقتی که سوار ماشین شدم و خواستم در ماشین رو ببندم بابامو دیدم و مهدی گفت کتابامو بگیر و به بابات بگو که کتاب ازم گرفتی و به بابام گفتم و رفتم داخل کلاس من فکر کردم همه چی به خوبی پیش رفته ولی مامان و بابام فهمیدن که این مهدی همون مهدی قبله که من باهاش در ارتباط بودم
دیگه اوضاع خیلی بد شد من واقعا نگران بابامم بلاخره مرده و غیرت داره بابام فقط همه چیو تو خودش می‌ریزه و باهام قهر میکنه و حتی نگامم نمیکنه می ترسم خدایی نکرده سکته کنه فشار بیاد بهش از یک ور هم نمی تونم مهدی رو فراموش کنم خانوادمم خانواده ای هستن که میگن که من بچم و الان فقط باید درس بخونم و باید دور عشق و عاشقی و خط بکشم به نظر شما من چیکار کنم بگم مهدی بیاد جلو؟؟یا اینکه باز الکی بگم که دیگه با مهدی کاری ندارم و به رابطمون ادامه بدیم میشه کمکم کنین که به خانوادم چی بگم و چطوری بگم؟ببخشید اگه طولانی شد
