سلام خانوما من سه ساله که با پسرخالم ازدواج کردم و با خانواده شوهرم تویک خونه زندگی میکنیم چون خونه نداریم و اینکه شرایط اجاره نشینی هم نداریم شوهرم یکسال محل کارش یه شهر دیگه بود و من توخونه گاهی بابرادر هاش تنها بودم برادر کوچیکه خیلی از هرلحاظ خوبه ولی برادر وسطیه خیلی چشم ناپاکه وگهگاهی حرف نامربوط میزد منم محکم جوابش میدادم ولی از اونجایی که شوهرم یکبار به من خیانت کرد و اون نامرد مطلع بود منو گول زد که اره من میدونم شوهرت بایکی در ارتباطه پس بیا بامن باش تا بهت بگم چیشده منم خیلی حالم بد بود از یه طرف فهمیدن حقیقت دیونم کرده بود از یه طرف دوس نداشتم خودم خیانت کنم برای همین به دروغ گفتم باشه وقتی بهم بگه بهم میزنم منم چون ضربه خوردم یکبار حرفش باور کردم ولی بعد از کلی ماجرا فهمیدم دروغ گفته اینم بگم تا بهم گفت گفتم من دروغکی قبول کردم واصلا دلم نمیخواد باتو باشم ولی کثافت از همون موقع اذیتم میکنه دائما ازکنارم رد میشه الکی میخواد دستش به دستم بخوره یا درگوشم به چیزی زمزمه میکنه که من اصلا دقت هم نمیکنم چی میگه یا میگه دست خودم نیست صدبار چشم غره رفتم صدبار فحشش دادم بی محلی کردم تهدید کردم که به شوهرم میگم ولی متاسفانه میدونه شهامت گفتنشو ندارم چون شوهرم به شدت وحشیه واگه بگم کاسه کوزه ها سرمن میشکنه و بدتر اینکه منو الکی میزنه خیلی هم میزنه ومن میترسم ازش .از طرفی هم اگه کاری نکنم اون عوضی به کارش ادامه میده تا شوهرم میفهمه شوهرم بچمو ازم میگیره...موندم چیکارکنم که نگاهش پاک بشه. نگید به شوهرت بگو که مثل کابوسه برام میخوام این قضیه بدون اینکه کش دار بشه تموم بشه ولی اون تموم نمیکنه شوهرم خیلی تیزه میدونم ادامه بده به زودی میفهمه ومیگه چرا زودتر نگفتی بخدا فکر میکردم اگه هیچی نگم هم ابروش نمیره هم بیخیال میشه با دوتا فحش و بدوبیراه.. خودشم چندماه پیش عقد کرده ولی بازم دست بردار نیست ازترسش که نگاهش بد نشه جرعت نمیکنم تو خونه حتی یه رژ بزنم یا لباس قشنگ بپوشم که به چشم شوهرم بیام چون خواهراش دائما میگن شیک پوش باش جلو شوهرت وفلان ولی من میترسم... به نظرتون به پسرخاله کوچیکه بگم؟؟؟
ببین یک بار فقط یبار توو همون خلوتی یقه شو محکم بگیر خیلی جدی بگو یبار دیگه زر بزنه تمام ویساشو(الکی)میبری دادگاه و ب کل فامیل نشون میدی بعدم یکی بزن لاپاش که عمو عمه شه مرتیکه بی خاصیت حرومزادع