نمی‌دونم گناه من چی بود حتی شب قبل عقدم اینقدر تیکه بارم کرد که ساعت‌ها هق هق می‌کردم و حالم بد بود حتی به فکر خودکشی هم افتادم اما بعدش پشیمون شدم نمیتونم فراموش کنم که برای بقیه چطور خوشحالی می‌کرد چطور از چند روز قبل بزن بکوب داشتند اما برای من...
خب پس حرف زدن فایده نداره
میتونی به بهونه ی کرونا یه مدت نری خونشون تا آروم بشی به همسرت بگو شرایط بد میترسم جایی برم
ب اونا هم همینو بگو
در کل دیگه بهش فکر نکن فقط خودتو اذیت میکنی اگه دور از جون مریضی اعصاب بگیری هیشکی نیس به دادت برسه
به فکر خودت باش بیخیال گذشته ها در لحظه زندگی کن
و از هر کس و چیزی که آزار میبینی فاصله بگیر
از خدا می‌خوام که هیچ کس مثل من این حس بی کسی رو نداشته باشه که بدترین حس دنیاست
دلم مثل دختر بچه‌ها بابام رو میخواد😔😔😔
عزیزم بیخیال تو الان زندگی خودتو داری سعی کن انقد شاد باشی که نیازی به دیگران نداشته باشی
ببین از هیچکس توقع نداشته باش که آسیب نبینی
تا این فکرا اومدن سراغت پاشو ترانه بزار ورزش کن برقص
کیک درست کن
بیا نی نی سایت تاپیک بزن خاطرات خنده دارتونو بگید
انقد چیزای خنده دار میخونی نمیفهمی ساعت چطور گذشت
یا برو مقاله علمی بخون
کلا خودتو مشغول کن
تا یک ساعت اصلاً یادم نمیومد که چیکارا کردند و چی شده فقط تو فکر زندگیم بودم و اینکه با همسرم خوش باشم اما الان انگار یهو کل انرژیم رو بگیرند فاصله دوتا عقد 40 روز هم نبود برای من آرزوی سیاه بخت شدن رو می‌کرد برای بقیه خوشبختی به من می‌گفت من توی مراسم اونا نبودم اما الان دیدم که بوده 😔
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
31 ثانیه پیش
33 ثانیه پیش
33 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
