دوستان کسی اسم این رمان میدونه؟
یه دختره هست که فک کنم ازکوچیکی گفتن بایدباپسرعموش ازدواج کنه بعدپسرعموش اینا خارجن ومیخان بیان ایران که بادختره ازدواج کنه خب بقیش دختره میادروی صورتش گریم انجام میده که یعنی صورتم سوخته که ببینه خانواده عموش ایناچی میگن بعدوقتی میان دختره رو میگن نمیخایم واین چیزا میرن خارج براپسره زن بگیرن بعد ایناهم برا عروسیش میرن بعد
خلاصه جالبی داشت اگه کسی میدونه اسمش بگه