2777
2789

یادمه وقتی بچه بودم خیلی خوشگلو مامانی بودم.کلی طرفدار داشتم.عکسام زینت بخشه آلبومای فامیل بود.و البته پدرو مادرم آسوده بودن که دخترشون خوشگله و رو دستشون نمیمونه.تا این که کم کم رسیدم به دوره نوجوونی یعنی دقیقا از 14 سالگیم به بعد..که قدم یهو درازو بی قواره شد.دماغم رشده روزافزونی داشت.و مثله لوستر از صورتم آویزون شده بود.یه دماغه استخونیه دراز که نوکش موقعه خنده میخواست وارده دهنم بشه.البته اینا تصوراته اونموقمه.اونوقت که دخترای کلاسمونو میدیدم همش خودمو باهاشون مقایسه میکردم..از شانسه منم دو تا دوسته صمیمیه هم کلاسیم از اون دافای خوشگله مدرسه بودن.دماغای خوش فرم..راست قامت..ابروهای خوش حالت دندونای سفیدو صدفی.سینه  و باسنای خوشفرم.حالا من دماغی که رشده فزاینده داشت.لاغرو استخونی با صورتی لاغرتر.چشمای ورقلمبیده.و پاهایی لاغر.که شلوار تو تنم زار میزد.یعنی باد میخورد به شلوارم مثله پرچمه ایران که رو میله موجی میرقصه. شلواره من اونجوری بود.سینه هم که نداشتم..باید بگم دو تا جوش بودن انگار...ب غیر از دماغم که مثله قله دماوند بود.کلا بدنم فلت و صاف از هر جهت بود.

تقدیم به یگانه مادرشوهرم.وقتی اومدی نفهمیدم کی اومده وقتی رفتی فهمیدم کی رفت...😜

خخخخ

وارﺩ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﻧﺴﺨﻪ‌ﺍﻡ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺩﻫﻨﺪ👀.ﻓﺮﺩﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪ‌ﺍﯼ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ:ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻦ؟ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﻟﺤﻨﯽ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺁﻣﯿﺰ ﭘﺮﺳﯿﺪ:😏ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ؟ ﺑﻠﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ.ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺗﯿﺮ ﺁﻫﻦ ﻭ ﺁﺟﺮ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺣﺎﻻ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﯾﺎ ﺧﺎﺭﺟﯽ؟ﺍﻣﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﮔﺮﻭﻧﻪ ﻫﺎ. ﻣﺮﺩ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺩﻭﺧﺖ ﻭ ﺁﻧ‌ﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ:ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺷﺪﻡ ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺯﺑﺮ ﺷﺪﻩ، ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﻧﻢ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺧﺘﺮﻣﻮ ﻧﺎﺯ ﮐﻨﻢ🤗…ﺍﮔﻪ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﺑﻬﺘﺮﻩ، ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺑﺪﻩ.ﻣﺘﺼﺪﯼ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎنش ﯾﺦ ﺯﺩ🙃…ﭼﻪ ﺣﻘﯿﺮ ﻭ ﻛﻮﭼﮏ ﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﮐﺴﯽ ﻛﻪ ﺑــﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻐـ🚶🏻‍♀️ـﺮﻭﺭ ﺍﺳﺖ!ﭼﺮﺍ ﻛﻪ ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﻧﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﯼ ﺷﻄﺮﻧﺞ، ﺷﺎﻩ ﻭ ﺳـﺮﺑﺎﺯ ﻫـﻤﻪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺟﻌﺒﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﻧﺪ.😉 جایگاه شاه و گدا، دارا و ندار قبر اسـت…👩‍🦯تقواست کـه سرنوشت ساز اسـت💌 برای رسیدن بـه “کبریا” باید نه کبر داشت نه ریا💔💔

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بزرگترین ضربه های روحیه زندگیه من وقتی بود که از مدرسه برمیگشتیم..الهه و اونیکی دوستم که اسمش سحر بود همش دلبری میکردن در هفته کلی پیشنهاده دوستی داشتن..سره راه کلی نامه شماره اونوقت من مثله درخته بیده مجنون وسطه این دو تا راه میرفتم با اعتماد به نفسه کامل.و نصیحتشون میکردم..

خلاصه که وقتی میرسیدم خونه.میچپیدم تو اتاق و با آینه کلنجار میرفتم و دماغه معیوبمو با چسب میبستم که بیشتر از این نوکش پایین نیاد...خلاصه هزار تا راه امتحان میکردم که منم به چشمه پسرای لعنتی بیام.مثلا یادمه تو اردیبهشت ماه که فصله عاشقیه من از زیره شلواره مدرسه.ده تا شلوار پوشیده بودم که پاهام چاق دیده بشه.بعد به صورتم ماسک زده بودم که مثلا حساسیت دارم تا دماغم دیده نشه..و چن تا کاره دیگه..اما مگه میشد با اون همه شلوار درست راه رفت..دیگه رسیدم خونه عرق سوز شده بودم..

و تو اون برهه تنها همدردم دخترخالم بود

تقدیم به یگانه مادرشوهرم.وقتی اومدی نفهمیدم کی اومده وقتی رفتی فهمیدم کی رفت...😜

آخی دلم سوخت 🥲😂

ما دیگه اون نوجوونای قدیم نیستیم که با شنیدن سینوس کسینوس خندمون بگیره،      بزرگ شدیم،نه؟:))      ‌‌               ،،،،،، بچه کوچیکا بهمون میگن خاله،عمو. قدمون چند هوا بلندتر شده،دیگه دستمون به کابینت بلندای آشپزخونه میرسه و پامون به گاز و کلاچ...بعضیامون انقدر بزرگ شدن رفتن پی سیگار،بعضیامونم نه،دیدن غم و غصه شون دود کردنی نیست،نشستن خوردنش!    ما دیگه روزای برفی لیز نمیخوریم،        نه که زمینِ یخ زده لیز نباشه ها،فقط یاد گرفتیم باید با احتیاط قدم برداریم که با مخ نریم تو زمین...                    قلبامون چی شد راستی؟؟                                  بعضیامون دل شکستن،خیلیامون دل شکسته ن،بعضیامون دل باخته و بعضیامون دل تنگ...      ما خیلی وقته که دیگه بچه نیستیم،                                           ولی پیر شدیم یا بزرگ ؟؟                           اینه که جای بحث داره.. ....:))

جرررر😂😂😂😂

مجرد و ناکام بمیر ولی نسل فقیر تحویل جامعه نده.                     بار کج به مقصد رسید… دل به دل راه نداشت… اتفاقا پول هم خوشبختی آورد…. این است دنیای ما:)                       goftino.com/c/BVamgS      پیام بده😐                 تاپیک های سال 99 و 1400 رو گردن نمیگیرم :/

دختر خالمم مثله من معیوب شده بود.فک کنید دماغه من که نوکش میومد پایین فقط دخترخالم هم نوکه دماغش میومد پایین هم یه قوزه وحشتناک دراورده بود..هر دو وقتی همو میدیدیم با هم کلی دردو دل میکردیم..تا 15 سالگیی دیگه پاهام بزرگ شده بودن..ولی خب خدارو شکر پاهام یه سانت از پاهای دختر خالم کوچیکتر بود...دیگه باورمون شده بود منو اون تو این دنیا هیچی نیستیم..تازه بدشانسی دو تامونم عاشقه محمدرضا گلزارم شده بودیم و میخواستیم بریم ببینیمش.اما دختر خالم میگفت بینه این همه دختره خوشگل محمد رضا میخواد عاشقه ما بشه...چه شبایی که با هم رویا پردازی نمیکردیم.و کناره محمد رضا گلزار چه تورایی که نمیرفتیم.یعنی تو رویاهامون زیباترین دختره روی زمین بودیم.اما بازم همون مارالو مریمه دماغ گنده بودیم

تقدیم به یگانه مادرشوهرم.وقتی اومدی نفهمیدم کی اومده وقتی رفتی فهمیدم کی رفت...😜

یادمه داداشم یه بار وسطه دعوا بهم گفت تو شبیهه شتر مرغی و من دیگه همون آدمه سابق نشدم.

یه بار با دختر خالم از جایی برمیگشتیم دو تا کارگره ساختمونی به ما گفتن وای این دو تا قناریه خوشگلو ببین.باورتون نمیشه ولی همون تیکه باعث شد ما کمی اعتماد به نفسمون بیشتر بشه..دیگه من با دخترخالم اونقد همدرد بودم که مدرسمو عوض کردم و رفتم مدرسه دخترخالم..فک کنید از اوله سال تا آخره سال منو دختر خام ماسک میزدیم به صورتمون و میرفتیم مدرسه..دیگه کل معلما و ناظما ما رو میشناختن.

تقدیم به یگانه مادرشوهرم.وقتی اومدی نفهمیدم کی اومده وقتی رفتی فهمیدم کی رفت...😜

تو محلمون دخترا گروه گروه بودن.یعنی دخترای جوون با هم بودن.دخترای دبیرستانی باهم دخترای کوچیکم باهم...من میخواستم یه گروه دیگه تشکیل بدم.همین شد که تو محلمون با دو تا دختره دیگه که خونشونو تازه آورده بودن محله ما دوست شدم..اسمه یکیش میترا بود اسنه یکیشونم نسرین...یادش بخیر تابستونا کلی با هم میرفتیم گردش.کلاسای تابستونی.ورزش یه بوتیکی بود میرفتیم اونجا لباسای قشنگ میخریدیم.اما این دنیای بی وفا همش با من کج خلقی میکرد.چرا که صاحب بوتیک به دوستم شماره داد.یه پسره خیلی بانمکی بود.و خیلی طول نکشید که با هم ازدواج کردن.و نسرینم بعده یه مدت که میترا ازدواج کرد از اون محل رفتن.و من واقعا احساسه بده تنهایی داشتم.و از بیکفایتیه خودم نارحت میشدم...یه مزاحم تلفنیم داشتیم که شب تا صب زنگ میزد میگفت خونه فلانیه .تا این که یه روز وقتی زنگ زد کلی بدو بیراه بهش گفتم اونم گفت عاشقت شدم.گفتم مگه منو دیدی گفت نه از صدات خوشم اومده.خلاصه من گفتم. بزار یه بار بخته خودمو امتحان کنم ولگد به بختم نزنم.و باهاش قرار گزاشتم

تقدیم به یگانه مادرشوهرم.وقتی اومدی نفهمیدم کی اومده وقتی رفتی فهمیدم کی رفت...😜

من تو این سن فقط دماغم گنده شده بود ولی خیلی خوشکل بودم خدایی می کنم جلو آینه قربون صدقه خودم می رفتم 😂😂😂

سیبیل هم ۱۳ سالگی کل بزرگای فامیل پادرمیانی کردن و اجازه داد مامانم😂


وزن فعلی:۶۸ وزن هدف:۵۶ عضو گروه آبی💙💫

قرار شد با دختر خالم برم سره قرار..به بهانه کلاس فتیم پارک کلی نشستیم.حالا از تیپامون نگم.که مثلا فک میکردیم خیلی قشنگ تیپ زدیم.من با اون لنگای لاغرو پاهای درازم یه شلواره گشاده دمپا گشاد پوشیده بودم.با یه جفت کفشه ورنیه نوک دراز یعنی نوکه کفشام اوقد دراز بود که به زور قدم بر میداشتم.حالا فک کنید با اون وضعیت یه عینک دودی سیاه زدم با یه ماسکه سفید .دختر خالمم همینطور.نشسته بودیم تو پارک باور کنید هر کس میومد رد میشد فک میکرد مواد فروشیم حتی یه ماشینه گشت اومد اونقد نگامون کرد..حالا دختر خالم میگه بهتره تو ماسکتو دربیاری منم میگفتم اگه هزم خوشش بیاد منم ازش خوشم اومد اونوقت چهره اصلیمو بهش نشون میدم.جوری حرف میزدیم که انگار من جذام دارم.یه پیکانه کرمی اومد نگه داشت هی اینور اونورو نگاه میکرد.اما به ما دوتا نگاه نمیکرد.یه پسره کچله لاغر.که 27 بهش میخورد.دخترخالم گفت فک کنم خودشه.ذفتم گفتم من فلانیم.پسره رنگش پرید.بعد گفت ببخشید من اینجا کلی آشنا دارم زشته مارو با هم ببینن بیاین فلان پارک.اونجا بشینیم باهم صحبت کنیم.آقا ما رفتیم تو اون پارک که گفته بود.ولی بیشتر از دو ساعت نشستیم ازش خبری نشد.دخترخالمم همش دلداریم میداد.که شاید اتفاقی براش افتاده...واین شد آغازه سکست خوردگیه عشقیه من

تقدیم به یگانه مادرشوهرم.وقتی اومدی نفهمیدم کی اومده وقتی رفتی فهمیدم کی رفت...😜

برگشتیم خونه من تا خوده صب چشمم به تلفن دوخته بودم که شاید زنگ بزنه..حالا مامانم میگفت خدارو شکر امروز این مزاحمه زنگ نزد..و او دیگر هرگز هرگز زنگ نزد.

یعنی کارم شده بود گله و شکایتو گریه.ولی بازم خدارو شکر دخترخالمو داشتم که درکم کنه و باهام دردل کنه

تا این که رسیدیم به آخرای دبیرستان.و من همش تک میگرفتمو تجدید میشدم.بابا و مامانم همش مدرسم بودن.دخترخالمم که وضعش از منم بدتر بود..آخه بازم اگه دوس پسر داشتیم جذاب بودیم یه چیزی .و مردادو شهریورم همش مدرسه بودیم.تو همین مردادو شهریور بود که😓

تقدیم به یگانه مادرشوهرم.وقتی اومدی نفهمیدم کی اومده وقتی رفتی فهمیدم کی رفت...😜
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792