خدا

کاش واقعا میشد خدا رو دید میشد ازش سوال پرسید که واقعا چرا ؟ چرا اینقدر تفاوت ؟چرا من الان باید افسرده بشم؟دلم میخواد چنگ بزنم تمام وجودم رو با دستای خودم ریش ریش کنم ، هزاران بار به خودکشی فکر کردم اما نمیدونم چی میشه که نمیتونم عملیش کنم من از خودم از اعتماد به نفس نداشتم از وجودم تو این دنیا بیزارم کاش میومد میگفت خسته ای اشکال نداره میدونم میفهممت بیا دستتو بده به من باهم از اینجا بریم کاش اصلا عذاب دادن تو کارش نبود کاش نکیر و منکر نداشت کاش میگفت مگه من نگفتم دلسوز تر از مادرتم مگه من نگفتم از رگ گردن بهت نزدیک ترم خب فقط صدام میزدی میومدم بغلت میکردم نمیذاشتم این همه فکر و خیال کنی نمیذاشتم  این همه درد رو قلبت سنگینی کنه اما نیست نیست که بیاد منو بغل کنه منو آرومم کنه حسش نمیکنم بدی تو دنیا نبود کاش غم و غصه نبود کاش ما آدما مثل عروسک کوکی نبودیم چی میشد همونجا کنار خودت میموندیم چرا ما رو انداختی رو این زمین نفرین شده چرااا ازت دلگیرم خدا من قلبم دیگه طاقت نداره دلم میخواد دست کنم تو قفسه سینم بکشمش اونقد بکوبمش زمین تا دیگه نزنه خدا از اینکه تو این دنیام و اینقد بدرد نخورم که روزامو الکی هدر میدم از خودم نفرت دارم تو میدونی از میزان نفرت من نسبت به خودم آگاهی اما گذاشتی به حال خودم باشم کاش جایی بودم که از ته دل داد بزنم دارم دیوونه میشم من هیچ حسی ندارم جز خشم جز نفرت جز .... چرا من اینجوریم چرا من نسبت به کسی حس خوب ندارم خدا اون دنیا از خودت شکایت میکنم که چرا منو رها کردی