خب من اینجا کار نمیکنم یه سال خونه پدرشوهرمم انقد که ایراد میگیرن کار نمیکنم ولی الانم که میخوام برم خونه خودم هی میخوان چیز یادم بدن رک میگن تو بلد نیستی درصورتیکه من خونه بابام کار کردم آشپزی همه چی بلدم
نمیخوام خستم که تو همه چی نظر میدن اختیار هیچی ندارم دیشب دارم حبوبات پاک میکنم واسه خونم مادرشوهرم اومده میگه وااای اینجوری پاک نکن بریز تو سینی شوهرمم میگه اره بابا بلد نیست که بعد همونجا پیش مادر شوهرم هی نازم میکشهخب چرا ضایعم میکنه بعد میای منت کشی
عزیزم شما این همه تحمل کردی این چند روزم بزار خوب بگذره تموم شه بره،میری خونه خودت راحت ازاد مستقل😍الانم چیزی گفت جوابشو بده،بگو راست میگی بلد نیستم بیا خودت پاک کن،بلندشو برو یه کار دیگتو انجام بده
خیلی بدبختم خیلی بی کس و کارم انقد خانوادت من پیش این ضایع کردن که الان چماغ شده تو سرم😔😔دیکه حتی دلم خونه ای که روزشماری کردم تا برم توش نمیخواد دیگه هیچ کدوم از وسایلم خوشحالم نمیکنن امروز شوهرم با ذوق میگفت این بذاریم اینجا ساعت بذاریم اونجا ولی من هیچ حسی به اون خونه و زندگی ندارم خونه ای که رفتم تمیزش کنم از صبح فقط گریه کردم با گریه تمیزش کردم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
