احساس کردم خدا لحظهای نگاهم نمیکنه
از بچگی که تو جنگ و دعوای مامان بابام بزرگ شدم هیچ خوشی نداشتم...
یکسال پشت کنکور موندم کلی مریض شدم تیک عصبی گرفتم
وسط موهام کچل شدو... ... با سر و صدای داداشم و دعوای بابام با بی پولی و ... نشستم خوندم
نشد رتبم افتضاح شد و قبول نشدم...
از دیروز تاحالا استوریاهای قبولی و خوشحالی بقیرو میبینم
انقدر گریه کردم سرم دردمیکنه
پس کی زندگی روی خوش به من نشون میده؟😔
مگه چه گناهی کردم😔
حالا هم که توان و روحیه دوباره خوندن ندارم اصلا😔😔😪😪
هعی ...