باشوهرم دعوای حسابی کردم‌...بیایید

من توشهر غریبم.همسرم‌درس میخونه ..یه خونه باهزارتاقرض خریدیم‌.ماهی ۳.۴میلیون قسط میده همسرم برا اجاره خونه و قسط اون خونه .همسرم همش بیرونه یا همش خوابه اصلا برامن وقت نداره یادرحال درس خوندنه .درس خوندشم اصلا فایده نداره برا دل خودش میخونه .استخدام رسمی نشده میگه استخدام‌رسمی شدم‌درس و میزارم‌کنار.منم تو این خونه۸۵متری توشهر غریب با این وضعیت گرونی قسط ونبودن همسرم خونه واقعا هروزم شده گریه نه خریدی نه مسافرتی هیچی‌..دوروزه باهاش قهرم که برامن وقت بزار براچی سه روز درهفته ازصبح تاشب خونه نیستی برا درس و دانشگاهیان هیچ‌فایده ای میدونی نداره ....دعواکردم ...اونم‌گفت آرامش برام‌نزاشتی چیکار کنم زنگ‌میزنم به بابات میگم این چیه تربیت کردین منم گفتم به امام‌حسین قسم‌ بخای زنگ بزنی منو نمیبینی. شروع کرد خودشو زدن.داد زدن فحش به جد وآباد دادن .منم‌مسگقتم‌خودتی خودتو نکش بدبخت پاره میشی .آخرشم رفت خوابید ...من واقعا خسته شدم‌خیلی