بچه ها امروز عممه ام زنگ زد گفت ظهر بیا خونه منم قبول کردم ( خونه عمم زیاد میرم ) بعد رفتم تا پسرعمومم (کراشم ) هم اومده
من😍🤩
قلبم🤡🤡👻👻
اقا منم یکم خسته بودم
شب قبل نخوابیده بودم بخاطر آسم
بعد بجای که بیاد خودش بگه مسیج داد مثلا رو مبل رو به روم نشسته بود
نوشت خدایی قیافت با ادم حرف میزنه چیزیت نیس
حالا قلب من: 🤩🤩🤩🤩🤩☺☺☺
نوشتم نه بابا ممنون
گفت مطمعن گفتم اره گفت خب چیزیت بود بگو حتما
گفتم ممنونم
اینم بگم بچه ها ما باهم رفیقیم همبازی بچگی بودیم تو خیلی چیزا کمک روحی کردیم به همدیگه و اخلاقامون و شخضیتمون اینقد مث همه تو فامیل بهمون میگن دوقلوهای همسان😁😂