من الان ۲۵ سالمه. ۱۴ سالگی عقد کردم و ۱۸ عروسی. اونم با کسی که ۱۵ سال از خودم بزرگتره
اوایل عقد هیچی از عقد و ازدواج نمیدونستم. هیچ درکی از رابطه نداشتم
جوری که وقتی شوهرم نزدیکم میشد یا بهم دست میزد میترسیدم و هلش میدادم گریه میکردم
ازدواجمم سنتی و با خواست خانوادم بود. اولین خواستگارمم بود
حالا دلیل ازدواجم چی بود؟
مامانم گفت اگه اینو رد کنیم ممکنه دیگه خواستگار خوب گیرت نیاد. حالا از نظر مامانم خواستگار خوب چیه؟ اینکه پدرشوهرم تو روستا زمین و گاو و گوسفند زیاد داره. گفت به شوهرت ارث زیادی میرسه و مثل من بدبخت نمیشی. وگرنه شوهرم کارش آزاده و یه کارگره
حالا پدرشوهرم ممکنه ۱۰ سال بعد فوت کنه ممکنه ۵۰ سال بعد فوت کنه.مامانم منو بخاطر ارثی که معلوم نیست چندین سال بعد بهمون میرسه منو بدبخت کرد