ما با عمم اینا رابطه نداریم
تو ی موضوعی عمم با بابام دعوا کردن
بعد دختراش با من
که کلا قطع رابطه هستیم و مامانم اگه موضوع خاصی باشه میره خونهی عمم
کلا سلامم بهش بدیم علیک نمیگه
امروز بعد۸ ماه اومد خونهی ما
تا منو دید ی جوری شد پشتشو کرد بهم اومد تو
بخدا سلام تو دهنم خشک شد
وقتی اومد تو پذیرایی ی دفعه شروع کرد تو چرا بهم سلام ندادی
(درحالی که من از خودم میپرسدم که چرا پشتشو کرد بهم مگه چیکارش کردم)
حالا بهش میگم من اومدم بهت سلام کنم راهتو کج کردی پشتتو کردی بهم
وای داستان درست کرد بخدا
منم حرف خودمو میزنم مگه سلام نکردی بهم
نشسته بهم میگه تو باعث جدای منو داداشمی
درحالی که من هیچ ربطی ندارم ب موضوع بابام و عمم
اومد خون ب جیگرم کرد رفت
رفتم صورتشو بوسیدم. نه مگه کوتاه اومد
والا من نه چیزی تو دلم بود نه غرور داشتم که بهش سلام ندم
با خودم گفتم شاید مثل دفعات قبل نمیخاد باهام سلام و علیک کنه!
رفتنش
مامانم شروع کرد که وای الان ابروتو میبره میشینه ب همه میگه رفتم فلان جا فلانی بهم سلام نداد!
الان بشین خونه(یعنی شوهر گیرت نمیاد)
الان من بدم؟