ای کاش میشد مرد بی انکه مادر بفهمد 
من سال هاست مرده ام 
میان بغض های شبانه 
خنده های کودکانه 
و میان شلوغی شهر 
هر کجا دیده باشی مرده ام 
هنوز نفس میکشم 
راه میروم 
لبخند میزنم
اما باور هایم 
مرگ من مرگ ارزوها و رویا هاست 
مرگ رویا هایم 
مرگ کوچ پرستو ها که خانه ی خود را گم کرده اند 
سال هاست میان بخت سیاه خود نفس میکشم 
و مادر خوشحال از نفس کشیدن من 
اما سال هاست مرده ام