تا الان کنار دریا بودیم واقعا امشب برامون خیلی خاص بود حس امنیتی که از حضورش میگیرم هیچ وقت کم نمیشه وقتی صدای خندهام با صدای موج غرق میشد وقتی دستم اروم میگرفت میگفت خانوم کوچولوی من دلم برای این خندهای از ته دلت تنگ شده وقتی اروم دستش روی موهام میکشید میگفت صافه صافه درست مثل قلبتن کاش دیشب هیچ وقت تموم نمیشد البته میدونم از این خاطره های خوب زیاد میسازیم اما دیشب یه جور خاصی متفاوت بود حس ناب روی بازو های مردونش سر گذاشتن صحبت از روزای قبلمون وقتی میگفت با دیدن چشمات گفتم این مهر منه کسی که با دیدن چشمای اهوییش باید روزم شروع کنم قند ت دلم اب میشد یه لبخند ریز میزدم ولی مچم میگرفت میگفت خانومی بلند بخند میدونی از داشتن من ت هم خوشحالی یه مشت کوچیک به بازوش میزدم میگفت عع اقای عاشق ت دیونه تر منی
خوشحالم از داشتنت اسمون قلبم۰
³#
ثبت# خاطره