2777
2789
من و خداسوار یک قایق 2 نفره شدیم...
من اشتباه کردم جلو نشستم و خدا عقب...
سکان زیر پاى من بود و سر دوراهی ها دلهره میگرفتم... تا اینکه جایمان را عوض کردیم... حالا آرام شدم و هر وقت از او میپرسم که: کجا میرویم ؟؟؟؟ بر میگردد و با لبخند میگوید: تو فقط پارو بزن

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

آپلود عکس
در محاصره ی چهار دیوارم دلم برای آغوش کسی تنگ است،
دلم هوای عطر کودکی دارد ،مادر را نگاه می کنم موهای سیاهش را گم کرده،
باید به او بگویم که آغوشش چه اکسیری ست، باید سپیدی تک تک موهایش را جبران کنم.
ولی چه گونه؟...موهای سپید مادر به من آموختند که شب تیره هم عاقبت روشن خواهد شد و من تا خود صبح می نویسم،
هر تار سپید موی مادر می باید کتابی شود..
خدای من ، همه مردم شکر نعمت های تو را می کنند، اما من شکر بودنت ، خدایا تو نعمت منی .خدا جون بابت همه چیز ممنونم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792