بچه ها تو تاپیک قبلیم گفتم خواستگار سنتی فامیل خیلی دور واسم اومد....بعد از روی رودر وایستی بابام و پسر خالش گفتن که بیان خونه بعد منم راضی نبودم آخه من تازه میخوام کنکور بدم فقط ۱۸ سالمه ازدواج سنتی هم اصلا دوست ندارمممم خلاصه منم به زور نشوندن پیششون پسره هم خیلی خودشو میگرفت همش میگفت اه خیلی گرمه چند دفع با بداخلاقی به باباش گفت پاشیم بریم باباش اخم کرد اصلا هم منو نگاه نمیکرددددد پسره معلوم بود به زور آوردنش بخدا منم راضی نبودم اصلا بیان
الان پسره اونجور کرده من حس میکنم بی ارزشم😑
ضایع شدم....درحالی که منم اصلا خوشم نمیومد ازشون ولی بدجور عصابم خورده
کل فامیلم فهمیدن اونا اومدن خواستگاریم اگه مثلا بفهمن پسره خوشش نمیاد آبروم میره ضایع میشممممم
الان همه ی فضولا دارن به بابام و مامانم زنگ میزنن میگن بلاخره چی شد
وای خدا عصابم از دستشون خیلی خورده😭
آخه من از اولش میگفتم رآضی نیستم اما گوش نمیدادن بهم