سلام من تو دوران عقدم 
امروز با شوهرم دعوام شد کارش بازاریه دیشب رفته بازار از ساعت 5تا 8یه زنگ نزده بعد اومده میگم کجایی میگه پیش فلانی بودم 1ساعت نشستم پیشش بعد یارو امروز صبح بهش زنگ زده میره تو کوچه میحرفه میگه شرمنده من سرم این چندوقت شلوغ بود نتونستم بیام میگم مگه تو دیروز پیشش نبودی چرا دروغ میگی 
شروع کرده دعوا کردن اره چرت نگو و فلان بعد میگه میرم تا 2:30شب نمیام زنگ هم نزن گفتم به درک 
بعد من کارگاه بودم تا ساعت 5دیدم نیومد زنگ هم نزد 
دوستم گفت بیا من ببرمت میرسونمت خونه رفتم دیدم تو ساندویچیه رفتم دنبالش ببینم کجاست 
پیام داده اره تو ولگردی و فلانی و زنگ زده مامانم 
مامانمم زنگ زده به من تو کجا بودی و بعد گفتم شما پشت اونو نگیرید اون هزارتا گوه میخوره 
بهش گفتم پای خانواد منو نکش وسط. دعوا کردیم الانم برگشتم کارگاه 
اون از خانوادم این ازاین 
خیلی بی کسم خیلی