نمیگه، اینقدر هم عقلش نمیرسه؟ اگه هم گفت و مجبور شدی راش بدی، اصلا غذا نپز، هر روز برو خونه مامانت شب بیا، به شوهرت هم اجازه نده نزدیکت بشه بگو اون بیداره میفهمه، یه کارایی کن که هم دختره هم شوهرت اذیت شن خودش بره
من برم گریه کنم تا بیدار نشده
بعدا میام میگم چی شد
اسی منم تگ کن خدا کمکت کنه.
درسته اون ها هم سختی دارن ولی نباید مسئولیت زندگی شون گردن بقیه باشه.
بعدشم 6 تا بچه نمی تونین نیارین تورو خدا
استارتر ته تهش میخواد یکساعت تو راه باشه
دبیرستان یه روز و دوروز نیست که،سه ساله
بچه های شما شاید بخوان داد بزنن،بازی کنن،اون دختر اصلا نمیتونه تو اون فضا درس بخونه
زمانی که من دبیرستانی بودم خداشاهده یه بشقاب جابه جا نمی کردم،تمام کارای شخصیم رو مادرم انجام میداد،مادرم میکرد چون مادرم بود،شما هیچ وقت نمیتونی مثل مادر اون دختر کاراشو بکنی
شاید یه وقت بخوای ناهارت یه نیمرو باشه،جلو دختر ۱۵ ساله که نمیشه نمیرو خورد
شتید بخوای خانوادتو دعوت کنی،اون دختر تو جمع غریبه چیکار کنه
اصلا زیربار همچین مسئولیتی نرو
تاپیک بعدی اسی منو تگ کنین ببینم بعدش چی میشه باتشکر
اسی زنگ بزن برادر شوهرت مظلوم نمایی کن بگو ما تا حالا به شما بدی کردیم هرکاری داشتین براتون انجام دادیم من که نگفتم دخترتون اینجا نیاد چرا خانومت به من بی احترامی کرده بهم فحش داده بلاکم کرده...چند تا چیز دیگم بزار روش...از اون ورم برو به شوهرت ده برابرشو بگو و گریه کن....
