اولا این ک توی تاپیکای قبلی راجب علت جداییم گفتم
از جمعه بهش گفتم ک ب مامانم راجب جداییمون گفتم و این حرفا اونم مثل همیشه شروع کرد ب حرکات بچگانه .
خلاصه اون شب
شب بخیر گفتیم و بهش گفتم
منتصمیمم جدیه و ی چند وقت نیستم شمارمم و هم در میارم و این حرفا
الان ۴ روز ازین ماجرا گذشته یه تماس ساده نگرفته(واقعاااا خداروشکر)
مامانم میگ میخام برم بهش پیام بدم ببینم شما دوتا چتون شده
مشکلتون چیه
ممنم به مامانم گفتم حق نداری بهش یه پیم خشکو خالی بدی
اون آقایی که ادعا میکرد عاشقمه یه روزم بی من نمیتونه تحمل کنه چیشدد ک الان ۴ روزه ی خبر از من نگرفته
من گفتم پی نده اون چرا بیخیال؟
به من نمیتونست پیم بده ب مامانم یا بابام هم نمیتونسته پیام بده؟؟یه احوالی بگیره؟
مامانمم سکوت کرد
اول این ک خداروشکر خودش داره بهونه دستم میده ک راحت تر جدابشمم
دوم اینک
الان فهمیدم نصف حرفاششش همش دروغ بوده
همش دنبال اینک ک به خودش بد نگذره
اصنن بعضی چیزاا رو نمیشه گفت خیلی حرص دراره
جایی نبود اینارو بگماوردم اینجا گفتم
فقط تروخدا بیایدد ارومم کنید دارم از حرصص میترکممم
یعنی نمیتونستتت ی پیمخشک و خالی ب مامانم بده حالمو بپرسههه؟