امروزکه بیدارشدم ازخواب دلم فقط گریه میخواست...میدونم از مشکلات من بزرگترهم تودنیاهس...ولی زندگیموکه مرورمیکنم دلم میشکنه...
وقتی نه من نه شوهرم هیچکس جز مامانامونونداریم...باباموتو۱۰سالگی ازدست دادم...چقدسرجهیزیه وجشن و...استرس کشیدم...چقددوران عقدمزخرفی داشتم چونکه هیچی یادنداشتم...عروسیموگرفتیم...اومدم شهرغریب ک هیشکی جزشوهرم ندارم...منی که۱۹سالمه...باکلی ذوق باردارشدم...چقداسترس کشیدم ک غربالگری گفت احتمال سندرم داون...مگه من تحمل دارم؟؟چقدگریه کردیم...آزمایش آمینوسنتزدادم که دوهفته دیگه جوابش میاد...نابودمیشم اگه بگن سقطش کن...میترسم😭اصن نمیخوام 😭😭مگه خدا رحمش نمیاد؟؟؟کلی نذر کردیم...امروز کلی باگریه التماس خداروکردم...گفتم اشکال نداره هرتصمیمی دوسداری بگیر...اگه صلاحه سالم بدنیابیاد...ولی اگ قرارع سقط بشه توانایی درکشوبهمون بده...ولی دلم آروم نیس...نمیدونم چیکارکنم...جز شما گوش شنونده دیگه ای نداشتم😓فقط برام دعاکنید