یه بار اوایلی که بابام داشت بهم رانندگی یاد میداد رفتیم تو یه کوچه تنگ بعد یه دختر پسر مث دوتا کفتر عاشق داشتن باهم راه میرفتن و تو حال خودشون بودن بعد بابام گفت اونارو میبینی که ایشالا نزنی زیرشون
آقا اینو که گفت من هول شدم ماشینو صاف کردم رو اینا حالا اونا بدو منم هول شده بودم پام رو گاز دنبال اونا یه دفعه دیدم پسره دختره رو زد زیر بغل و حالا ندو و کی بدو اون میدوید منم پشت سرش آخرش خودشو پرت کرد تو جوب کنار کوچه😂