یکی خیلی دوس دارم ک همش بدیه اما تو چشم من ی پسر معصومه درحالی ک نیست و همه میگن قالتاق و دودره بازه اولین بار ک دیدمش مهرش رفت تو دلم اونم خیلی خودشو عاشق نشون داد و همه میگفتن وای چقد دوست داره اما اخرش دوتامون ترسیدیم من از وفادار نبودنش اون از اینکه من مچشو گرفتم و حساس بودم .دوس دارم برگرده برگشت و نخاستمش ولی هرلحظه تو فکرشم .نمیدونم عاقلم یا احمق .اگه احمقم چرا باهاش بهم زدم اگه عاقلم چرا هربار خاستگار میاد میرم تو فکر عشقمو ناراحت میشم و هنوز تو فکرشم.اصلا خیلی عجیب اومد تو زندگیم و خیلی عجیب رفت تعریف کنم؟
بیخیالش شدم واسه همین بهم زدم اما عشقم بهش بیخیال نمیشه چجور بعضیا عاشق میشن و طرف هراخلاقی داره بازم میخانش سفتو سخت؟من انگار تکلیفم باخودم روشن نیس وقتی بهم زدم منتظر بودم منتمو بکشه ۲روز کشید بعدش رفت این عذابم داد تا ۲سال
اره عزیزم تصمیم درست رو الان بگیر تا در آینده حسرت سالهای های هدر رفته جوونیت رو نخوری واقعا اون لیاقت عمر گرانبهای تو رو نداره منطق رو جایگزین عشق کن تا پشیمون نشی